کنفرانس جهانی میلکن هر ساله در 29 آوریل از برندگان جایزه نوبل دعوت میکند تا در میزگردی در شهر لسآنجلس شرکت کنند. در بحث امسال گری بکر (1992)، مایرون شولز (1997)، مایکل اسپنس (2001) و ادی فلپس (2006) حضور داشتند.
گزیدهای از بحث آنها که به عمق بحران مالی آمریکا، اثر آن بر بقیه جهان و افزایش قیمت نفت و مواد غذایی مربوط میشود را برای استفاده خوانندگان در ادامه آوردهایم.
مایکل میلکن: تقریبا 50درصد رشد اقتصادی جهان در دوره 95-1981 از اقتصادهای دو کشور آلمان و ژاپن بهدست آمد. ژاپن و آلمان در آن سالها در مجموع حدود 25درصد رشد تولید جهان را به خود اختصاص دادند. اما در ده سال گذشته، در حالی که رشد آمریکا حدود یک چهارم به رشد تولید جهانی کمک کرد رشد ژاپن کمتر از 1درصد و آلمان 3درصد به رشد جهان کمک کرد. رشد اقتصادی در چین، هند و برزیل به اقتصاد جهان رونق بخشید.
چنین اوضاعی پرسشی را پیش میکشد که آیا پدیده جدید «انفصال و جدایی» برقرار شده است- این مفهوم که رشد جهان، وابستگی کمتر و کمتری به اقتصادهای غربی پیدا کرده است. خصوصا هر کسی از خود میپرسد آشوب مالی کنونی آمریکا چه تاثیری بر کشورهای جدید با رشد قوی خواهد گذاشت، آیا اصلا تاثیری میگذارد.
مایکل اسپنس: استفاده از مفهوم «انفصال» برای وضعیت کنونی خیلی مناسب نیست. تفاوت در ایناست که کشورهایی که در 10 یا 20 سال قبل با سرعت رشد کردند از لحاظ تولید ناخالص داخلی یا تجارت، جرم و اندازه کوچکی داشتند. اینک مورد چین را در نظر بگیریم، رشد سالانه 10 درصدی آن به نرخ ارز جاری، برابر با 2درصد اضافه رشد در آمریکا است. به این جهت ما حقیقتا در دوره گذار هستیم. اما مطمئن هستم نوههای ما در دنیایی زندگی خواهند کرد که توزیع اقتصادی متفاوت است. ما فعلاً تصویری کلی از آن را در حرکت داریم.
این درست است که اینک در مقایسه با گذشته، قطبهای رشد بیشتری که مهم هستند در جهان وجود دارند، اما در عین حال رشد سریع در کشورهای در حال توسعه خصوصاً فقیرترهای آنها مبتنی بر صادرات است. به این خاطر، آن کشورها قصد انفصال و جدایی از اقتصادهای بزرگ غربی را ندارند.
مایرون شولس: به دلیل مزیت نسبی، کشورها با هم تفاوت دارند. مسیرهای سیاستگذاری و سرمایهگذاریها برخی اوقات سودآور میشود که در آن صورت سهم بزرگتری از GDP جهانی را دارند و برخی اوقات هم سودآور نیست. برای مثال ژاپن رقیب اصلی آمریکا در اختراعات و نوآوریها تا بحران 1990 بود زمانی که حباب مستغلات و اوراق بهادار آن ترکید. از آن پس، آنها مجبور به صرفهجویی و سرمایهسازی شدند که کمکی به رشد اقتصادی آنها نکرد.
میلکن: اعتماد به نهادهای مالی ژاپن در داخل ژاپن و بقیه جهان بشدت سقوط کرده است. پیامدهای آن را امروز میتوان دید: امروز شصت و ششدرصد کل داراییها در ژاپن در اوراق بهادار دولتی یا سپردههای بانکی است. نتیجه اینکه آنها سرمایهگذاری نکردن را انتخاب کردند.
گری بکر: دو جنبه از انفصال وجود دارد. یکی اثر اقتصاد آمریکا روی دیگران است. اینکه چگونه اثر آشوب مالی ما بر سایرین تاثیر میگذارد، به طوری که درباره مقرراتزدایی در بازارهای خودشان محتاط خواهند شد؟ من فکر میکنم مشکلات جاری آمریکا باعث میشود تا از جذابیت جنبه تنظیمگیری اندک بازارهای مالی آمریکا در چشم خارجیان کاسته شود.
در آینده همچنین شاهد تنظیم بیشتری در آمریکا خواهیم بود. سایر کشورها خواهند گفت: «نگاه کنید، آمریکا آنقدرها هم قوی و بزرگ نیست؛ ببینید چه جوری زمین خورد.» چنین تصوری اشتباه خواهد بود، اما فکر میکنم که نتیجه وضع فعلی خواهد بود.
جنبه دیگر، اثری است که بقیه جهان بر آمریکا میگذارند. چین، ژاپن و برزیل همچنان با رشد سریع پیش میروند و آن به نفع آمریکا خواهد بود، چون که ما هنوز میتوانیم کالای بیشتری به آنها بفروشیم.
اد فلپس: دوستان ما در بخش مالی، ضربهای به نظام سرمایهگذاری وارد کردهاند. ناگهان شاهدیم که از شکوه و اهمیت سرمایهداری در اطراف جهان کاسته شد. این تأثیری بسیار جدی است.اتصال و انفصال اقتصادها از دو کانال وارد عمل میشود که هر کدام به نحو متفاوتی عمل میکند. وقتی آمریکا گرفتار رکود اقتصادی میشود برای صادرکنندگان در بقیه جهان اوضاع سختی است. بنابراین تولید کالا به قصد صادرات در آن کشورها کاهش مییابد. در عین حال با رکود اقتصادی در آمریکا، نرخهای بهره واقعی در آمریکا شروع به کاهش میکند- که تا حدی نرخهای بهره واقعی در اطراف جهان را پایین میآورد. این اتفاق باعث میشود قیمت داراییها در سطح جهان بالا رود و عملا سرمایهگذاری را به تحریک وادارد زیرا سرمایهگذاران به دنبال بازدهیهای بالاتر هستند.
بنابراین دو اثر متضاد در اینجا داریم که یکی از طریق تجارت و دیگری قیمت داراییها عمل میکند.
باور من ایناست که قیمت داراییها تا دهه 1980، کانال غالب بود. محرکههای بودجهای در آمریکا، با بالا بردن نرخهای بهره جهانی و پایین آوردن قیمتهای دارایی در خارج، خسارت بیشتری به بقیه جهان میزد، نسبت به آنچه با بالا بردن تقاضا برای صادرات نفع میرساند. چون که تجارت بخش بسیار بزرگتری از فعالیت اقتصادی در 20 سال گذشته را تشکیل میدهد من فکر میکنم اینک مسابقهای بین این دو در گرفته است.
میلکن: جوزف استیگلتیز برنده دیگر جایزه نوبل، به تازگی گفته است که آمریکا با یکی از بدترین بحرانهای اقتصادی پس از بحران بزرکروبرو شده است. آیا کسی از شما با وی موافق است؟
اپینس: چنین اتفاقی بسیار بعید است. برای اینکه چنین اتفاقی مجدداً بیفتد باید اشتباهاتی در سیاستگذاری برخیها حوزهها اتفاق بیفتد. اقتصاد آمریکا با توجه به این آشوب مالی، عملکرد قابل ملاحظهای داشته است. بقیه جهان نیز تاثیر مستقیمی در اوضاع مالی خود از مشکلات ما نپذیرفته است. نیروی تحرک زیادی در بقیه جهان وجود دارد.چین مجموعه بیشماری از منابع مالی دارد، که اگر در صادراتش افتی بهوجود آید، استفاده خواهد کرد تا اقتصاد داخلی را تحریک نماید. این کار خوبی است چون آنها نیاز به تمرکز بیشتر بر تحریک مصرف داخلی دارند.
نسبت بدهی به GDP چین 20درصد است که با معیارهای جهانی رقم پایینی است. نرخ پسانداز چینیها به نحو غیر عادی بالا است که منجر به مازاد جاری بحث انگیز و خندهدار آن شده است که باید از شر آن خلاص شوند. وقتی همه اینها را اضافه کنید، آنها ظرفیت عظیمی دارند.
ما ممکن است بخواهیم از میان فرآیند پردستانداز بازگشت به تعادل در مناسبات اقتصادی با چین عبور کنیم.
بکر: نرخ بیکاری در آمریکا 1/5درصد است. بیکاری در زمان بحران بزرگ 25درصد بود. ما تا اینجا فاصله بسیار با چنان بحرانی داریم، چنین ادعایی مزخرف است. اقتصاد آمریکا حتی به آن نزدیک نشده است. اوضاع ممکن است از آنچه که هست بدتر شود. اما در خارج، تنها مساله این است که آیا بیکاری در جایی بین 6 تا 9درصد افزایش خواهد یافت.
فلپس: من تعجب میکنم که بیکاری چقدر کند، افزایش مییابد. تا اینجای کار که این افت اقتصادی به سختی در ردیف یک رکود رسمی جای میگیرد چه برسد که بحران بزرگ باشد.
شولز: کاملا اشتباه است که این وضع را با بحران بزرگ مقایسه کنیم. در عین حال که باید منتظر بدترشدن بیشتر اوضاع باشیم. ما باید نگران اثرات آن بر بازار مسکن و اینکه به کجا ختم میشود باشیم. آیا شوک مسکن به سقوط مصرف میانجامد که منجر به بیکاری بیشتر و کاهش بیشتر مصرف میشود؟
لازم است که یادآوری از توان مالی برای خرید یک خانه داشته باشیم. بانکها تا اینجا 250 میلیارد دلار بابت تسویه کامل وامها زیان کردند. برخی میگویند این عدد به یک تریلیون دلار خواهد رسید. قیمت مسکن در برخی مکانها مثل کالیفرنیای جنوبی باید تا 40درصد از نقطه اوج خود کاهش یابد تا بازارها تسویه شود. ما راههایی برای این تعدیلها داریم.
بکر: در انتها بهترین کاری که میتوانیم بکنیم، نگاه به عقب است که چگونه آمریکا با بحرانهای گذشته کنار آمد. آمریکا در زمانهای اخیر به شوکهای بسیاری واکنش نشان داد- ترکیدن حباب اینترنت، حادثه 11سپتامبر 2001، جنگ عراق، کسریهای دو قلو (کسری حساب جاری با چین و کسری بودجه عظیم)- در عین حال ما خوب عمل کردیم. آنطور که من از تاریخ آمریکا خبر دارم ما اقتصادی انعطافپذیر داریم. دقیقاً مثل گذشته، آمریکا ظرفیت بالایی برای جذب شوکها دارد. اروپا یا ژاپن آن نوع انعطافپذیری را ندارند. از این منظر، براحتی نمیتوانیم درباره آینده اقتصادی آمریکا بدبین باشیم.
البته یک حوزه دیگر برای نگرانی در سطح جهانی وجود دارد و آن افزایش قیمت نفت و مواد غذایی است. افزایش قیمت نفت از ناحیه افزایش تقاضا، شامل تقاضای چین و هند بوجود آمده است. افزایش قیمت غذا هر چند در مقیاسی بزرگ از طرف عرضه است؛ به علت جابهجایی کشت از محصولات غذایی به سمت غلات برای تولید سوخت، عرضه غذا کاهش یافته است. یعنی اینکه غلات بیشتر و سویای کمتر کشت میشود. با افزایش قیمت غلات و سویا، مصرفکننده به سمت برنج میرود که باعث افزایش قیمت برنج میشود.
بنابراین علت افزایش قیمت از هر دو سوی عرضه و تقاضا است. عرضه نفت را نمیتوان بدون قیمتهای تاحد کافی بالا افزایش داد که باعث اکتشاف و سرمایهگذاری بیشتر خواهد شد.
برای اینکه قیمت مواد غذایی پایین بیاید، باید سطح زیرکشت را افزایش داده و بهرهوری و تکنولوژی را بهبود بخشید. بحران غذایی با تعدیلها در طرف عرضه حل خواهد شد.
اسپنس: فقیرترین انسانها، 60درصد درآمدشان را صرف غذا میکنند، هر چه که راهحلهای بلندمدت میخواهند باشند ما نیاز به واکنش سریع در برابر سوء تغذیه داریم. طی زمان، بهرهوری قابل افزایش است، همان طور که در مورد انقلاب سبز دیدیم. با این حال 50درصد چینیها و 70درصد هندیها هنوز در کشاورزی روستایی کار میکنند. کشاورزی سرمایهبر و بهرهوری بالاتر، آن کشاورزان را از کسب معاش محروم میسازد. این یک شمشیر دو لبه است.
شولز: اگر بهبود بهرهوری در مواد غذایی با سرعتی زیاد اتفاق افتد جمعیت مازادی بهوجود میآورد که مجبور خواهند شد به حاشیه شهرهایی که از جمعیت لبریز شده است بروند. 25/1 میلیارد نفر در بخش کشاورزی هند و چین کار میکنند. آنها به کجا خواهند رفت؟
منبع: روزنامه دنیای اقتصاد